میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و ….چند دقیقه از زفاف که می گذرد پسرک احساس تشنگی می کند. گربه ای در اتاق وجود داشته از او می خواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار می کند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا می کند. سپس رو یه دختر می کند و می گوید برو آب بیار…. خب معلومه دختر از ترس سریع میره اب میاره واین است که این ضرب المثل رایج شد.
نظرات شما عزیزان:
خوش اومدی.
فقط تو قسمت موضوعات, داستان کوتاه رو تیک نزن یکی یا چندتا از موضوعات زیرش و تیک بزن.
مثلا داستان باحال و طنز.
بعد چندتا کلمات کلیدی هم بذار.
و اگه یه عکس مرتبط هم بذاری کنار داستانت خیلی ردیف می شه.
و اینکه تا وقتی نظری رو تایید نکنی نمایش داده نمی شه.
و وقتی خواستی به نظری ج بدی کنار پاسخ بنویس فهیمه.
مثل پاسخ فهیمه.
:: برچسبها:
می دانید داستان ” گربه را دم حجله کشتن” چیست؟,
داستان ضرب المثل گربه گربه را دم حجله کشتن,